امروز 14 مهر 1401 عه و اینجا رادیو شب های آبی داره صحبت میکنهسلام.
امروز از صبح که بلند شدم روز بد و مضخرفی بود و قراره ادامه داشته باشه. حساسیت فصلیم عود کرده و قرصام تموم شدن، مامان و بابام با هم قهرن، بدون اینکه من بدونم میخوان ببرنم خونه خاله ام(خارج شهره)، فیلتر شکنام بالا نمیاره و غذایی که درست کردن هم برام قابل خوردن نیست چون تازه پریروز دندون هام رو ارتودنسی کردم. و البته که من اجازه اعتراض کردن ندارم چون اون ها صلاحم رو بهتر میدونن:) من ذاتا آدم استرسی و مضطربی هستم و همیشه قبل از اینکه کاری رو انجام بدم یا جایی برم از حدود یه ماه یا نهایتن یه هفته قبلش برنامه میریزم تا برای همه موقعیتا اماده باشم، در غیر این صورت شدیدا استرسی میشم و حتی ممکنه حمله پانیک بهم دست بده. ولی مامانم هیچوقت اهمیتی به این قضیه نمیده و کار خودشو میکنه. قبلا چند سال پیش مادربزرگم زندگی کردم و اون هم دقیقا رفتاری مشابه مامانم داشت. چی باعث میشه مادرا فکر کنن میتونن هر جوری دلشون میخواد با بچه هاشون رفتار کنن؟؟؟؟
بیاین با هم به آهنگ HWAA از G_idol گوش بدیم تا شاید یذره آرامش خاطرمون رو بدست بیاریم^_^
خب، برای فعلا خداحافظ. امیدوارم شما روز خوبی رو بگذرونید. رادیو شب های آبی همیشه اینجاست تا حرف های شما رو بشنوه.