Blue night's radio : and haru
امتحان ریاضیم رو 13 شدم. نسبت به امتحان قبلیم یک نمره بیشتر شدم و میشه گفت تقریبا راضیم. شاید با خودتون فکر کنید که خب چرا کلاس نمیری؟ و من باید در جوابتون بگم که : دوست دارم که برم، اما پولش رو ندارم^^.
امتحان ریاضیم رو 13 شدم. نسبت به امتحان قبلیم یک نمره بیشتر شدم و میشه گفت تقریبا راضیم. شاید با خودتون فکر کنید که خب چرا کلاس نمیری؟ و من باید در جوابتون بگم که : دوست دارم که برم، اما پولش رو ندارم^^.
از بچگی هر وقت چیزی رو میخواستم، خودم میساختمش. نه اینکه زیادی خودکفا و باهوش بوده باشم؛ بلکه به خاطر اینکه مادربزرگم انقدری پولدار نبود که هر چیزی که میخوام رو برام بخره. پس خودم با وسایل به ظاهر بدرد نخوری که از انباری خونه و گاها بیرون گیر میاوردم، چیز هایی که میخواستم رو میساختم. درسته که اصلا شبیه به نسخه واقعیش نمیشد، ولی همون هم برام یه عالمه ذوق و شوق و خوشحالی به همراه داشت. مثلا وقتی هشت سالم بود هم کلاسیم از عموش یه چرتکه چوبی هدیه گرفت که حسابی قشنگ بود و مهره های رنگیش ذهن کوچیک و بچگانه ی هاروعه هشت ساله رو بدجور درگیر خودش کرده بود.
سلام، چند روز پیش متوجه شدم من هیچ اسمی برای صدا زدن خواننده های مطالب ندارم و یه جورایی موقع خطابشون دچار دستپاچگی میشم، پس تصمیم گرفتم ماه من صداتون کنم. بله میدونم ماه من مفرده و باید از جمع استفاده کنم ولی میخوام فکر کنید مستقیما دارم با خودتون حرف میزنم:)
چند روزیِ که قصد دارم یه هدف برای خودم تعیین کنم تا یه انگیزه برای تلاش کردن داشته باشم. معدل بالا و مهاجرت از جمله پیشنهاداتی بودن که اطرافیانم بهم دادن. اما اون وسط یه پیشنهاد بود که توجهمو جلب کرد؛ المپیاد
امروز بعد از چندین روز پر استرس تا حدودی اوضاع مدرسمون بهتر شده بود و بچه ها داشتن به درس های عقب موندشون میرسیدن. اما اینبار معلم ها و مدیر بیشتر هیزم تو اتیش بچه ها ریختن و یک شخص طرفدار نظام رو برای سخنرانی به مدرسه اوردن.بچه ها هم از یه جایی به بعد دیگه نتونستن حرف هایی که مستقیما به شعورشون توهین میکرد و تحمل کنن و شروع به اعتراض کردن. مدیر هم اسم تک تک بچه های معترض رو یادداشت کرد( مخصوصا کسایی که شروع به شعار دادن کردن) و حسابی برامون خط و نشون کشید و کری خوند و حتی چند نفر رو هم زد. اینبار نمی خوام نظر خودم رو راجب این قضایا بگم. به جاش میخوام به یک دیالوگ از فیلم <25،21 ساله> رو که توسط کاراکتر وان سونگ گفته شد اشاره کنم:
این روز ها روز به روز بیشتر غمگین میشم، حساس تر شدم و با کوچیک ترین حرفی از طرفی بقیه ناراحت میشم و میزنم زیر گریه.